شورش محمد خان بلوچ و عزیمت مجدد نادر شاه به شوشتر
تاريخ : جمعه 19 خرداد 1391برچسب:شهر,تاریخ,شوشتر,نادرشاه, | 16:13 | نویسنده : ایمان

 

محمود بود. پس از کشته شدن محمود و به سلطنت رسیدن اشرف، محمد خان از سوی اشرف به ایلچیگری دربار عثمانی مأمور گردید.  از این سفارت نتیجه ای عاید نگردید و محمد خان مجبور به مراجعه به ایران شد و چون در بازگشت حکومت افغانها رو به زوال نهاده بود؛ وی جانب نادر را گرفته و به خدمت او رسید،  و نامه دربار عثمانی و هدایایی که از آنجا برای اشراف آورده بود، تقدیم نادر کرد؛ و ضمن گزارش مأموریت خود، خواستار پیوستن به نیروهای او گردید. نادر نیز تقاضای او را پذیرفت و ضمن اضهار ملاطفت، وی را به حکمرانی کهگیلویه منصوب کرد.

نادر در سال 1144هـ . ق با عثمانیان به نبرد پرداخت، لیکن در نزدیکی کرکوک شکست سختی از آنان خورد و عدة کثیری از لشکریان وی به هلاکت رسیدند و بازمانده لشکریان نیز فرار نموده و به همدان عقب نشینی کردند.

پس از این واقعه، نادر جهت جبران شکست خود، به فکر تهیه آذوقه و قشون مکفی افتاد و برای این منظور، چاپارهایی به نقاط مختلف ایران فرستاد و از حکمرانان محلی خواستار کمک گردید، میرزا مهدی استرآبادی می نویسد:

«ایالت کهگیلویه به محمد خان بلوچ که آن زمان به نیابت اشتغال داشت، بعلاوه شوشتر و دزفول مکرمت و مقرر فرمودند که به اتفاق امیر خان بیک قرقلو نایب فارس روانه گشته، تا مدت دو ماه تجدید اوضاع سپاه خود کرده، به موکب والا ملحق شوند.»

ولی محمد خان که اندیشه غدر در سر داشت به جای کمک رساندن به نادر به دسیسه چینی علیه وی پرداخت و در حالی که جبهة داخلی ایران برای تقویت در برابر عنصر بیگانه، نیازمند به وحدت بود، با استفاده از علایق درونی مردم نسبت به خاندان صفوی، دست به تحریک احساسات آنها علیه نادر زد.

محمد خان در عزیمت به کهگیلویه و نیز در برگشتن از آنجا در شوشتر توقف، و با ابوالفتح خان حاکم قبلی آن شهر، علیه نادر به توطئه چینی پرداخته و سر به شورش نهادند و چنان شایع کردند که نادر مجدداً از سپاه عثمانی شکست فاحشی خورده و خود نیز مفقود گردیده است. و نوشته اند که جلوداری برای افشای این خبر پیشاپیش فرستادند و آن جلودار فردی دزفولی بود و چون به دزفول رسید، راست را بگفت و مردم دزفول جمع شدند و دروازه را به روی محمد خان و سپاهیانش بستند.

محمد خان و همراهان پس از اینکه از ورود به دزفول مأیوس شدند، روانه شوشتر گردیدند و چون مردم شوشتر از حقیقت امر آگاه نبودند به پیشواز محمد خان و ابوالفتح خان شتافتند و از آنان استقبال کردند. محمد خان و همراهان پس از استقرار در شوشتر، حاکم آن شهر، عباسقلی بیگ را از حکومت خلع و ابوالفتح خان مجدداً به حکومت آن شهر رسید و محمد خان نیز عازم محل حکمرانی خود کهگیلویه گردید.

محمد خان به هیچوجه خود را کمتر از نادر نمی شمرد و در صدد بود که مانند او برای خود کسب قدرت و منزلت نماید. چون در این زمان نادر از جریان شورش محمد خان و ابوالفتح خان آگاه شد، نامه ای حاکی از استمالت به محمد خان می نویسد. محمد خان نیز نادر را بی پاسخ نگذاشته و در جواب می نویسد:

«تو در اوایل مردی بودی حقیر و در میان ابنای جنس خود فقیر، هرگاه با دویست سیصد خانوار افشار داعیة سلطنت و فرمانروایی داشته باشی و نواب کامیاب شهزادة عالمیان تاب مرتضوی انتساب را که آباء و اجداد عالی مقدار آن حضرت در استقرار امر سلطنت و دارایی ایران فرمانروا بوده اند عزل نموده، خود را دخیل و مختارالسلطنه ساخته، پادشاهی و اورنگ نشینی ایران از خاطر خطور می نماید، در این صورت بندة درگاه که صاحب هشتاد هزار خانوار بلوچ است که از نواحی بنادر الی سرحد هندوستان محل سکنای ایشان است چرا ادعای فرمانروایی ننمایم.»

نادر چون در جنگ مجدد با عثمانی پیروز شد، با احمد شاه صلح کرد، و سپس برای گوشمالی ابوالفتح خان، نجف سلطان نامی را به حکمرانی شوشتر منصوب و عازم آنجا نمود. اما ابوالفتح خان و مردم شوشتر برج و باروی شهر را استوار ساخته، و آمادة جنگ شدند.

در نتیجه نجف سلطان نتوانست وارد شهر شود، و بناچار در چند کیلومتری شمال شوشتر در محلی بنام جنت مکان اردو زد. چون خبر مقاومت مردم شوشتر به حکمرانی ابوالفتح خان به نادر رسید، وی اسلمش بیک نامی را برای نصیحت و مجاب ساختن مردم آن شهر عازم آن دیار نمود. اسلمش بیک نیز با اقدامات خود ابوالفتح خان و مردم را به فرمانبرداری وادار کرد. و پس از این اقدام نجف سلطان نیز وارد شهر شد.

متعاقب آن، لشکریان نادر شبانه وارد شهر شدند. و چون مردم از ورود سپاه نادر به شهر آگاه شدند برخی سراسیمه فرار کرده، عده ای به مخالفت خود ادامه دادند و جمعی نیز که هواخواه نادر بودند و هنگام شورش محمد خان از درجة اعتبار افتاده بودند، و امالشان مصادره شده بود، فرصت را مغتنم شمرده و از زوایای اختفا بیرون آمده و با سپاه نادری همکاری کردند.  مؤلف عالم آرای نادری در خصوص فجایع لشکریان نادر در شوشتر می نویسد:

«بعضی از رؤسا و سر خیلان {بزرگان} را گرفته به قتل آوردند و سه شبانه روز زنان و اطفال عوام الناس را به غازیان بخشیده، عرض و ناموس بر مردم نمانده، بی سیرتی که از حیز خیال بیرون است به حال آن مسلمان راه یافت.»

مؤلف تذکره شوشتر نیز می گوید:

«... در آن ساعت طوفان بلایی برپا شد که طوفان نوح به گرد آن نرسیده و مخدرات حجب عصمت را کار بر رسوایی کشید. جرایر ابکار در کوچه و بازار چون اسرای یهود و نصاری بیع و شری دست به دست افتاد و خروش این مصیبت آوازه فتنه چنگیز را بر طاق نسیان نهاد و این واقعه هایل یوم الاربعاء سادس شهر شعبان بود.»

از این عبارت پیدا است که نادر از مردم شوشتر بسیار خشمگین شده بود که رضایت می دهد مردم بی دفاع شهر را اینگونه مورد اذیت و آزار قرار دهند.

نادر پس از اینکه خشم خویش را فرونشانید، نجف سلطان را در شوشتر به حکمرانی گماشت، و خود آهنگ فارس نمود. به هنگام عزیمت، ابوالفتح خان و چند تن دیگر از عاملینن شورش شوشتر را با خود برد. و چون به رامهرمز رسید، دستور قتل ابوالفتح خان و خواجه حسین نامی را که از سران شورش بودند صادر و برخی دیگر را در بند نموده و عده ای را نیز آزاد ساخت.

نادر چون به ایالت فارس رسید سپاهیان خود را جمع آوری و به تعقیب محمد خان بلوچ پرداخت محمد خان نیز از شیراز جهت مقابله با آنان بیرون آمده و در دربند شولستان اردوگاه خود را بر پاخاست. اما چون جنگ آغاز گردید، وی متوجه شد که تاب مقاومت در مقابل آنان را ندارد، لذا از دربند به شیراز و از آنجا به طرف جهرم عقب نشینی کرد و از جهرم نیز به لار گریخت. در آن شهر نیز به واسطه فشار لشکریان طرفدار نادر مجال اقامت نیافت و عازم جزیره کیش گردید. اما حاکم جزیره او را دستگیر و به نزد نادر روانه داشت. نادر، محمد خانن را از فارس با خود به اصفهان برد و در هانجا چشمهای آن تیره بخت را عبره الناظرین از حدقه در آورد. و محمد خانن به فاصله دو سه روز پس از حدوث سانحه در گذشت.

 


 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







پیچک